روایت همراهی یک افسر عراقی با نوحه امام حسین (ع)

حاج منصور یه نوحه می‌خواند که آخرش «یا حسین مظلوم» داشت و همه ی بچه‌ها که پشت وانت نشسته بودیم آن را با هم زمزمه می‌کردیم و سینه می‌زدیم.

به گزارش ایسنا، جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریب‌چی لشگر ۱۰ سیدالشهدا (ع) با اشاره به اسارت یک افسر عراقی شیعه روایت می‌کند: بین عملیات کربلای چهار و پنج بود که در خط‌ شلمچه با بچه‌های تخریب لشگر ۱۰ در رفت و آمد بودیم.

یه وانت داشتیم که اطاقش رو برداشته بودند برادر حاج احمد خسروبابایی راننده‌اش بود.یک شب که برای کاری که به ما محول شده بود به خط مقدم رفته بودیم، در مسیر برگشت به سمت عقبه گفتند یک سرگرد عراقی هم بچه‌ها اسیر کردن باید شما عقب ببرید.

آن اسیر را در حالی که یه پتو روی سرش انداخته بودند عقب وانت ما سوار کردند و ما هم مواظب بودیم که هوس فرار به کله‌اش نزنه.

از خط مقدم که فاصله گرفتیم بچه‌هایی که جلو نشسته بودند ضبط ماشین رو روشن کردند.صدای حاج منصور بود که داشت پخش می.شد.

حاج منصور یه نوحه می‌خواند که آخرش «یا حسین مظلوم» داشت و همه ی بچه‌ها که پشت وانت نشسته بودیم آن را با هم زمزمه می‌کردیم و سینه می‌زدیم.

من روی پتویی نشسته بودم که افسر اسیر عراقی روی سرش کشیده بود و احساس کردم با هر بار زمزمه یا حسین مظلوم اسیر عراقی هم زیر پتو تکان می‌خورد. گوشه پتو را یک مقدار بالا زدم. دیدم اسیر عراقی هم داره آروم آروم با دستش به سینه می‌زند و او هم با ما یا حسین مظلوم میگه.

به دوستان گفتم که بچه‌ها این اسیر هم داره سینه می‌زند. پتو را کنار زدیم و با عربی دست و پا شکسته ازش چند تا سئوال کردیم.

اسیر عراقی به ما فهماند که شیعه است و به زور آوردنش و خودش را معرفی کرد. گفت که اسم من کاظم است و اهل کاظمین هستم. این را که شنیدیم برایش کمپوت باز کردیم و وقتی هم تحویلش دادیم سفارشش را کردیم. گویا حب امام حسین ما را دور یکدیگر جمع کرده بود.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا