توسل یک عراقی به شهید تفحص شده ایرانی
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، در جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، عراقیهایی بودند که بخاطر حاضر نشدن در جنگ ، زندانی و حتی کشته شدند. ابوحیدر یکی از شیعیان عراق است که به اجبار در جنگ حضور داشت اما یک تیر هم به سمت ایرانیها شلیک نکرد. بعد هم که نیروهای تفحص عملیات برونمرزی انجام میدادند، کنارشان بود.
بنابر روایت فارس، اکبر وحیدی از اعضای گروه تفحص شهدا روایتی دارد از تفحص شهید در روز میلاد امام رضا(ع)، توسل ابوحیدر به این شهید را در ادامه میخوانیم.
تولد امام رضا(ع) بود و ما هم از امام هشتم عیدی میخواستیم؛ عیدی ما هم پیدا کردن پیکر شهید بود. خیلی اصرار داشتیم آن روز پیکر شهیدی را پیدا کنیم؛ اما آقای گلمحمدی میگفت: حالا چه اصراری است که امروز شهید پیدا کنیم، هر روزی که ما پیکر شهیدی را پیدا کنیم، برای ما روز عید است.
وارد کار شدیم، متوجه وجود یک شهید شدیم. خاکها را با احتیاط کنار زدیم؛ شهید رو به قبله و به پهلو خوابیده بود. قمقمه اش پر از آب بود؛ ۲ نفر از بچههای تفحص روزه بودند که با آب قمقمه شهید، افطار کردند. مدارک شناسایی کنارش بود؛ روز میلاد امام رضا(ع) شهیدی که پیدا کردیم اسمش غلامرضا بود.
یکی از شیعیان عراقی به نام «ابوحیدر» موقع تفحص شهدا میآمد کنارمان میایستاد. ابوحیدر قسم میخورد و میگفت: «من در جنگ بعثیها علیه ایران حضور داشتم اما یک تیر هم علیه ایران شلیک نکردم؛ چون میدانستم ایرانیها متجاوز نبودند. اگر هم به جبهه آمدم، اجباری بود که بعثیها برای ما تعیین کرده بودند. حتی موقع عقبنشینی یک گلوله به پایم اصابت کرد.»
موقع تفحص شهید غلامرضا، «ابوحیدر» هم کنارمان بود. او بعد از تفحص از علیرضا گلمحمدی خواست تا از تربتی که داخل پیراهن شهید غلامرضا بود، به او بدهد. آقای گلمحمدی از آن تربت به ابوحیدر داد؛ او رفت و تا چند وقتی نبود.
بعد از مدتی ابوحیدر با یک جعبه شیرینی آمد؛ گریه امانش نمیداد. او برای ما تعریف کرد که «خواهرم بیماری تومور مغزی داشت. خیلی دکتر بردیم اما خوب نمیشد. ما عراقیها خیلی امام رضا(ع) را دوست داریم. آن روز که شما با توسل به امام رضا(ع) پیکر شهید غلامرضا را پیدا کردید، گفتم باید از طریق این شهید، شفای خواهرم را از امام رضا(ع) بگیرم. تربت شهید را برداشتم و با خواهرم رفتیم نجف؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین(ع) روز میلاد فرزندت پیکر شهیدی پیدا شد که غلام فرزندت بود. این شهید را واسطه میکنم برای شفای خواهرم. بعد به کربلا رفتم و به امام حسین(ع) گفتم: این تربت کسی است که شما را خیلی دوست داشت. بعد تربت امام حسین(ع) و تربت شهید را تا چند روز به خواهرم دادم. بعد از مدتی وقت دکتر بود و آزمایشاتی انجام شد؛ پزشکان گفتند خواهرم مشکلی ندارد.»
۲۷۲۱۸