چرا باید به سمت مذاکرات مستقیم یا آمریکا حرکت کرد؟

ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر رئیس جمهور در دوره روحانی در مطلبی با عنوان ‏ «ضرورت و فوریّت مذاکره جامع و مستقیم با آمریکا» نوشت:

چرا از اصل مذاکره جامع و مستقیم با آمریکا، و ضرورت و فوریّت آن دفاع می‌نمایم؟

زمان در گذر است. امروز بیستم ژانویه ۲۰۲۵ است، و تا اکتبرِ آن راه درازی در پیش نیست؛ از این رو و به جهت ضرورت و فوریّت آن، این بحث را در سطح ملی و در یک «تاریخچه» و «چهارعرصه‌ی جامعه‌شناسی، سیاست، دیپلماسی و اخلاق» گشوده و سرفصل‌های این دفاع را بیان خواهم کرد. عرصه‌های دیگر را هم به متخصصین آنها می‌سپارم.

«تاریخچه»:

کنش‌گری موجود در ساحتِ سیاسی کشور و برآیند‌های آن، چند دوره را در خصوص “مذاکره با آمریکا”، رقم زده است:

*انجام مذاکره غیر مستقیم و رسیدن به تفاهم (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴)؛ اگرچه در پایان به عدول از تفاهمات و بازگشت به دوران قبل از آن انجامید؛

*عدم اعتقاد به اصلِ مذاکره، به دلیل هراس از شکست در مذاکرات (۱۳۸۵-۱۳۹۲)؛ آنچه که به بحران‌زاییِ سال‌های (۸۵ تا ۹۲) انجامید، حاصل هراس از شکست و عدمِ اعتقاد به “اصل مذاکره” بود، و با تخریبِ مذاکره، کشور را به درّه‌ی فصل هفتم منشور و پرتگاهِ بی‌سرانجام تحریم‌ها درانداخت، و… اگرچه در ملّت امید و باور به اصل مذاکره را هم ایجاد کرد؛

*مذاکره‌ی اعتمادمحور (۱۳۹۲-۱۳۹۶)؛ که تفاهم و تعامل، محصول آن بود و در خلال سال‌های (۹۲ تا ۹۶)، با اعتمادمحوری (به اوباما)، برجام را پدیدآورد؛ ایران را از ذیل فصل هفتم منشور خارج ساخت، امید ملی را بازگرداند، تحرک ملی ایجاد کرد، مردم را به آینده امیدوار ساخت، کشور را به عرصه‌ی توسعه بازگرداند، اقتصاد ملی را نجات بخشید، امینت و منافع ملی را تامین نمود، و…؛

*تعلیق مذاکرات (۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰)، با وجود اعتقاد به اصل مذاکره به عنوان تنها راه رسیدن به منافع‌ملّی؛ آنگونه که به دلیل عدمِ اعتماد (به ترامپ)، مذاکرات به حالت تعلیق در آمد، کشور در آستانه درگیری با آمریکا از زدن پهپاد تا… قرار گرفت، تحریم‌ها همه‌جانبه و فلج‌کننده شد، و…

*بازگشت به دوران عدم اعتقاد به مذاکره (۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳)، به دلیل عدم نیاز به آن؛ که فروپاشی اجتماعی و شکاف طبقاتی و فقر مفرط و نابودی اقتصاد و دیگر بحران‌های ملی و… را ایجاد کرد؛

*مذاکره بر لبه‌ی پرتگاه (۱۴۰۳ تا ۱۴۰۴) یا (ژانویه تا اکتبر ۲۰۲۵)؛ آنچه که در صورت شکست به: بازگشت به فصل هفتم منشور، بازگشت تمامی تحریم‌های بین المللی، خروج احتمالی از NPT، درگیری منطقه‌ای و… خواهد انجامید.

غافل از اینکه در”مذاکره‌ی‌اصیل”باید پذیرفت که:

۱) مذاکره، تنها راه تامین دائمی منافع ملّی است؛

۲) هدف مذاکره، تامین منافع ملّی است، نه تغییر در خلق و خوی دیگران؛

۳) مذاکره، باید دارای استراتژی و به دور از اعتماد و اطمینان باشد؛

۴) مذاکره، جهت تعامل متوازن است، حتّی برای بکارگیری سپر و نیزه هم باید به مذاکره باور داشت؛

۵) مذاکره، ارتباطی به این که طرف مقابل چه کسی است نداشته و این نادرست‌ترین برداشت از خودِ مذاکره است؛

۶) اصل مذاکره، با چگونگیِ انجام آن متفاوت است، و نادرستیِ چگونگیِ انجام آن در مراحل مختلف به معنای نادرستیِ مذاکره و گریز یا قهر با آن نیست؛

۷) مذاکره، امری ایدئولوژیک نیست؛ ارتباطی با «ظلم‌نکردن و زیر بار ظلم نرفتن» ندارد؛ هدف آن، اثبات یا ردّ «خوی زیاده‌خواهانه، ظالمانه و استکباری آمریکا» نیست؛ هیچ ارتباطی با «احیای هژمونی آمریکا» ندارد؛ «خیانتی به کل جهان» نمی‌باشد؛ و… و مگر مذاکره‌ی حماس با اسرائیل و نجات ملت فلسطین از نابودی، خیانت به آرمان فلسطین و کل جهان محسوب می‌شود؟!

۸) مذاکره، برطرف کننده موانع خارجی رشد و توسعه‌ی کشور‌ها است، نه حلال مشکلات آنها؛ و با آن «مشکلات کشور‌ها یکباره رنگ نمی‌بازند!»، از آن رو که مذاکره، هموارکننده راه توسعه و از بین برنده‌ی موانع پیشرفت کشور‌ها و زمینه‌ساز تعاملات واقعی و سازنده است؛ و این ملت‌ها هستند که باید خود مشکلات خویش را حل کنند؛ «امتیاز ارزشمند و مؤثر در حل مشکلات» را هم به کسی اهداء نمی‌کنند، بلکه باید آن را در مذاکره کسب نمود؛

۹) مذاکره با آمریکا، داشته‌های ایران را بر باد نخواهد داد؛ بلکه این هنر مذاکره است که باید آنها را حفظ کند؛

۱۰) بدون پذیرشِ اصل مذاکره، هیچ راهی برای خروج دائمی از بحران‌ها وجود ندارد.

‏ «عرصه‌های چهارگانه»:

گوناگونیِ بیش از «بیست سال» مذاکره، از عدم اعتقاد تا انجام مذاکره، و از آنجا تا تعلیق و امتناع از مذاکره و… (۱۳۸۲-۱۴۰۳) و شکست یا بی‌حاصلی آنها، کشور و جامعه را با بحران‌های عظیمی – درونی و برونی – مواجه نموده است. آنگونه که این بحران‌های عظیم و سهمگین:

(عرصه‌ی یکم) در ساحَت جامعه‌شناسی:

الف) صیرورتِ جامعه را معلّق و مردم را متحیّر و سرگردان می‌کند.

ب) آینده‌ی اجتماع را نامعلوم می‌کند، ناامیدی و احساسِ شکنندگیِ جمعی می‌آفریند، توانمندی‌های برنامه‌ای را سلب می‌کند، افراد را به سوی ابهام در سرانجام سوق می‌دهد، به حسّ رهاشدگی اجتماعی دامن می‌زند، کنش‌گریِ فردمحور را جایگزین جامعه‌محوری می‌کند، حسّ سرنوشتِ مشترک داشتن را نابسامان می‌نماید، و….

ج) نسبت به آلام مشترکِ اجتماعی بی‌تفاوتی پدید می‌آورد، بیگانگی‌آفرینی می‌کند، بحران‌های اجتماعیِ وابسته را عمق می‌بخشد، بی‌هویتی فراملّی خلق می‌کند، چسبندگی‌های تمدّنی را سست می‌نماید، به جای کاستن از وجهه‌ی جامعه‌ی سیاسی (پالیتی) از تاب‌آوری ملّت می‌تراشد، و…؛

(عرصه‌ی دوم) در ساحَت سیاسی:

الف) نقش آفرینیِ جامعه‌ی سیاسی (پالیتی) را از بین می‌برد.

ب) پیشران بودن سیاست ورزی در جامعه را ناسازگار می‌نماید، سیاست را متزلزل و پیوستگی امر سیاسی را نابهنجار می‌سازد، جامعه سیاسی را حولِ محوری غیرضرور قطبی می‌نماید، کنش‌های سیاستمداران را ابهام‌آلود می‌کند، و….

ج) روابط خارجی را محورِ اختلافات داخلی نموده، و سیاست خارجی را به وادیِ رقابت‌های جناحی می‌کشاند؛

د) عوام‌گرایی را جایگزین سیاست‌ورزیِ عالمانه می‌کند.

ه) برنامه‌ریزی ملّی را مختل می‌کند، نهادِ دولت را مسئولیت‌ناپذیر جلوه می‌دهد، شکافِ دولت-ملّت را عمیق می‌نماید، به یکپارچگی ملّی آسیب می‌زند، و…؛

(عرصه‌ی سوم) در ساحَت دیپلماسی:

الف) اقتدار ملی را تضعیف نموده، امینت منطقه‌ای را از بین برده، توانایی‌های بنیادین را مخدوش کرده، ساختار‌ها و هنجار‌های دیپلماسی نوین را مشکل زا می‌کند، و….

ب) یکپارچگی ملّی در عرصه‌ی جهانی را سخت می‌نماید، تامین دائمی منافع ملّی در صحنه‌ی بین المللی را مشکل می‌سازد، کلان‌نگری و جامع اندیشیِ سیاست خارجی و یکپارچگی استراتژیک آن را پیچیده می‌نماید، هوشیاری و پیشرانیِ دیپلماسی را می‌کاهد، وظیفه‌ی دیپلمات را که مذاکره است نااستوار می‌کند.

ج) دیپلماسی را از وادیِ استراتژی به صحنه‌ی روزمرّگیِ میدان در می‌افکند، رابطه‌ی تعاملیِ سازنده را قطع می‌نماید، شکنندگیِ جهانی ایجاد می‌کند، از داشته‌های ملّی می‌کاهد، هیچ جایگزینی برای مذاکره در حلّ معضلات ملّی و فراملّی عنوان نمی‌کند، و…؛

(عرصه‌ی چهارم) در ساحَت اخلاق:

الف) ثباتِ باور‌های اخلاقی و ارزش‌های اجتماعی را متزلزل می‌کند، و جامعه را از دین‌داری و اخلاق‌مداری تهی و ملّت را بی‌هویت می‌سازد.

ب) تعلیقِ کلان اخلاق پدید می‌آورد، و اخلاق اجتماعی را نیز سیرتی آونگی می‌بخشد.

ج) توجیه‌آوری را جایگزین راست‌اندیشی می‌سازد، بی‌اعتمادیِ درونی را چهره‌ای اخلاقی می‌دهد، بی‌ثباتیِ باور‌های اخلاقی را می‌گستراند، و ….

در خصوص اقتصاد، صنعت، بازرگانی، و… هم سخن فراوان است؛ که آن را به متخصصین امر می‌سپارم.

افزون بر این، باورم این است که دلائلِ عقلانی و شواهدِ تاریخی در دفاع از مذاکره مستقیم و جامع با آمریکا، ضرورت و فوریّت آن، و حل و فصل بیش از چهار دهه نزاع بی‌نتیجه، آن‌قدر فراوان‌اند که می‌توان در دفاع از آن کتابی قطور نوشت؛ و از همین رو است که این بحث را باز می‌نمایم تا تضارب آراء به نتیجه‌ای منطقی در کشور بینجامد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا