آیا ترامپ به جنگ‌های آمریکا پایان می‌دهد یا جنگ‌های جدیدی را آغاز می‌کند؟

فرارو– سخنرانی تحلیف دونالد ترامپ و آغاز دور جدید ریاست‌جمهوری او، نقطه عطفی در سیاست خارجی آمریکا محسوب می‌شود. ترامپ با وعده پایان دادن به جنگ‌های بی‌پایان، تمرکز بر «صلح از طریق قدرت» و فشار بر متحدان و رقبا، مسیری متفاوت از دوران نئومحافظه‌کاری جمهوری‌خواهان را ترسیم کرده است. اما اظهارات تحریک‌آمیز او درباره موضوعاتی نظیر کانال پاناما و گرینلند، نگرانی‌های زیادی در سطح بین‌المللی برانگیخته و پرسش‌هایی درباره همخوانی این رویکرد با وعده‌های صلح‌جویانه‌اش ایجاد کرده است.

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن پالیسی، در بخش زیر سعی خواهیم کرد به گفتگوی اما اشفورد و متیو کرونینگ در ارتباط با سیاست خارجی دولت ترامپ اشاره کنیم.

اما اشفورد: هفته آغازین مراسم تحلیف مبارک، مت! با وجود سرمای استخوان‌سوز واشنگتن، این سرما نتوانسته از شور و هیجان جمهوری‌خواهان بکاهد، چرا که جشن‌های پرشور آن‌ها (البته در فضای داخل ساختمان) در جریان است و دولت جدید ترامپ رسماً فعالیت خود را آغاز کرده است. آیا شما هم تحت تأثیر این فضای پرهیجان قرار گرفته‌اید؟

مت کرونینگ: این دوره‌ای هیجان‌انگیز برای دموکراسی ماست، چرا که انتقال مسالمت‌آمیز قدرت و ورود تیمی جدید با ایده‌ها و انرژی تازه، از ویژگی‌های برجسته نظام ماست. برخی اروپایی‌ها از سیستم ما انتقاد می‌کنند و تغییر کامل بخش‌های بالای قوه مجریه هر چهار سال یک‌بار را غیرعادی می‌دانند. اما من معتقدم که این ویژگی منحصربه‌فرد، فرصتی ارزشمند فراهم می‌آورد تا سیاست‌های ناکارآمد کنار گذاشته شوند و مسیرهای تازه‌ای برای پیشرفت آزموده شود.

در همین راستا، رئیس‌جمهور ترامپ در سخنرانی تحلیف خود، چشم‌انداز آینده کشور را ترسیم کرد .من این سخنرانی را در خانه و کنار شومینه تماشا کردم. نظر شما در مورد این سخنرانی چیست؟ آیا شما هم با «دوران طلایی» آمریکا که او وعده می‌دهد، همراه هستید؟

اما اشفورد : دوران طلایی باید بسیار گرم‌تر از این باشد! به هر حال، این سخنرانی برای من بسیار جالب بود، به‌ویژه اینکه رئیس‌جمهور برخی سیاست‌هایی را که سال‌ها به آن‌ها انتقاد داشتم، به‌عنوان سیاست‌هایی شکست‌خورده توصیف کرد. او وعده داد که میراثش به‌عنوان یک صلح‌جو باقی خواهد ماند. اگر واقعاً چنین نیتی دارد، بی‌صبرانه منتظر تحقق آن هستم.

اما این سخنرانی به نظر می‌رسد که با بسیاری از ترجیحات سیاست خارجی شما در تضاد باشد. رئیس‌جمهور جدید از آتش‌بس در غزه حمایت می‌کند، به دنبال تلاش برای صلح در اوکراین است و می‌خواهد متحدان اروپایی که کمتر از سهم خود در دفاع هزینه می‌کنند، تشویق به پرداخت سهم بیشتری کند.

مت کرونینگ : محور اصلی این گفتگو، تضاد میان مداخله‌گرایی و محدودگرایی است. ترامپ دقیقاً در نقطه‌ای میان این دو قرار دارد و همین ویژگی موجب می‌شود سیاست‌های او هم از سوی مداخله‌گران مورد استقبال قرار گیرد و هم از سوی محدودگرایان با انتقاد مواجه شود.

همان‌طور که ترامپ در کتاب هنر معامله اشاره کرده است، رویکرد او مبتنی بر افزایش فشار بر شرکای مذاکره برای دستیابی به توافقی بهتر است. این استراتژی ممکن است مورد تحسین جنگ‌طلبانی قرار گیرد که از افزایش فشار خوشحال هستند، اما از سوی دیگر، محدودگرایان می‌توانند استدلال کنند که چنین اقداماتی با اصول عدم مداخله در تضاد است.

اما اشفورد: این کاملاً درست است. به نظر می‌رسد وقتی او معامله می‌کند و فشار را کاهش می‌دهد، گروهی راضی نیستند؛ اما وقتی او تنش را بالا می‌برد، همان گروه دوباره دچار اضطراب می‌شوند. سیاست او از این نظر تقریباً یک بازی پر پیچ‌وخم است.

مت کرونینگ : دقیقاً همین‌طور است. تقابل میان دیدگاه‌های مداخله‌گر و محدودگر، واکنش‌های متفاوتی را از سوی جناح‌های سیاسی به همراه داشته است. در مورد سخنرانی اخیر، من احساس کردم که ترامپ رویکردی روشن برای آینده ترسیم کرد و نسبت به مسیر پیش روی آمریکا خوش‌بین بود. شعار «صلح از طریق قدرت» محور اصلی این سخنرانی بود و نشان‌دهنده نگرش او به چالش‌های داخلی و خارجی به شمار می‌رفت. 

نکته جالب این بود که ترامپ این بار بیشتر از دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش به مفاهیمی نظیر آزادی و استثناگرایی آمریکایی پرداخت، مفاهیمی که پیش‌تر کمتر در اولویت قرار داشتند. حالا دوست دارم بدانم شما چه نکاتی از این سخنرانی را جذاب یافتید که شاید من از آن‌ها غافل شده باشم؟

اما اشفورد : به نظر من مهم‌ترین بخش سخنرانی این بود: « موفقیت ما نه تنها بر اساس پیروزی در نبردها، بلکه به دلیل جنگ‌هایی که به پایان می‌رسانیم و شاید مهم‌تر از همه، جنگ‌هایی که هرگز وارد آن‌ها نمی‌شویم، ارزیابی خواهد شد. بزرگ‌ترین میراث من، میراث صلح‌جویی و اتحاد خواهد بود.» این سخنان نشان‌دهنده تغییر رویکرد قابل توجهی در سیاست خارجی حزب جمهوری‌خواه و شاید پایان دوران نئومحافظه‌کاری به سبک جورج بوش باشد.

ترامپ به‌صراحت اعلام کرده که دیگر قصد ورود به جنگ‌های بی‌پایان خاورمیانه را ندارد و اکنون صحبت از تلاش برای پایان دادن به جنگ‌های غزه و اوکراین می‌کند. البته این تصمیم‌ها مستلزم پذیرش سازش‌هایی است که تا چند سال پیش برای واشنگتن غیرقابل تصور بودند، از جمله احتمال اینکه اوکراین نتواند تمام قلمرو خود را بازپس بگیرد.

یادم می‌آید که شما پیش‌تر معتقد بودید ایالات متحده باید حمایت بیشتری از اوکراین به عمل آورد. حالا تعجب می‌کنم که از تصمیم به خروج ایالات متحده از این جنگ حمایت می‌کنید. این تغییر نگاه را چطور توضیح می‌دهید؟»

مت کرونینگ: پاسخ شما تحلیل دقیقی از تغییر مسیر سیاست خارجی جمهوری‌خواهان ارائه می‌دهد. انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ واقعاً نقطه عطفی برای فاصله گرفتن حزب از نئومحافظه‌کاری به سبک بوش بود؛ به‌ویژه وقتی حتی جب بوش، یکی از اعضای خانواده‌ای که با جنگ عراق پیوند خورده بود، اعتراف کرد که این جنگ یک اشتباه بوده است.

در مورد اوکراین، واقع‌بینی شما تحسین‌برانگیز است. این‌که حمایت اولیه از پیروزی قاطع را به‌دلیل تحولات و رویکرد محتاطانه غرب تعدیل کرده‌اید، نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری فکری شماست. رویکرد شما با تأکید ترامپ بر «صلح از طریق قدرت» و ایجاد «قوی‌ترین ارتشی که جهان تاکنون دیده است» تطابق دارد که این خود بازتابی از اصول دوران ریگان و آموزه‌های کاسپر واینبرگر است. همان‌طور که اشاره کردید، واینبرگر تأکید داشت که نیروی نظامی باید فقط زمانی به‌کار گرفته شود که یک نظریه روشن برای پیروزی وجود داشته باشد و منافع حیاتی ملی در خطر باشد؛ اصولی که با جنگ‌های طولانی‌مدت و فرسایشی کاملاً در تضاد است.

در مورد زمینه مشترک، به نظر می‌رسد که هر دو موافق هستیم که قدرت نظامی نه برای مداخله‌های بی‌پایان، بلکه برای بازدارندگی و حفظ صلح باید به‌کار گرفته شود. اما پرسش اصلی این است: آیا ایجاد «بزرگ‌ترین ارتش جهان» با وعده ترامپ برای کاهش درگیری‌ها هم‌خوانی دارد؟

اما اشفورد: فکر می‌کنم منظور او قوی‌ترین بود، نه بزرگترین. ایالات متحده در حال حاضر قوی‌ترین نیروی نظامی جهان را دارد. من نسبت به ایده افزایش قابل توجه هزینه‌های دفاعی هیجان‌زده نیستم، اما فکر نمی‌کنم این کار انحراف رادیکالی از وضعیت موجود باشد.

مت کرونینگ: تمرکز مجدد بر نیم‌کره غربی منطقی است. من نگران شرکت‌های چینی‌ای هستم که در هر دو سوی کانال پاناما فعالیت می‌کنند. گرینلند نیز از نظر استراتژیک اهمیت بالایی دارد و ایالات متحده طی دهه‌ها چندین بار سعی کرده آن را تصاحب کند. البته واشنگتن می‌تواند  بدون نیاز به الحاق به اهدافش در هر دو منطقه دست یابد. پاناما و دانمارک هر دو کشورهای طرفدار آمریکا هستند. مطمئنم دانمارکی‌ها در صورت درخواست، با گسترش پایگاه‌های آمریکایی و دسترسی به منابع معدنی مهم موافقت خواهند کرد و اظهارات ترامپ قطعاً توجه آن‌ها را جلب کرده است.

اما اشفورد: زبان به‌کاررفته درباره کانال پاناما در سخنرانی تحلیف بسیار تأمل‌برانگیز بود! ترامپ گفت: «ما از این هدیه احمقانه که هرگز نباید داده می‌شد، به شدت آسیب دیده‌ایم… هدف توافق و روح پیمان ما به طور کامل نقض شده است… ما آن را به پاناما دادیم و اکنون پس می‌گیریم.» اگر ترامپ از این زبان به‌عنوان اهرم فشار برای متقاعد کردن پاناما به پذیرش محدودیت‌های بیشتر در مورد مالکیت و حضور چینی‌ها استفاده کند، عالی است! اما اگر او واقعاً قصد دارد کانال پاناما را از طریق زور بازآفرینی کند، این به‌نظر می‌رسد سیاستی بسیار مشکل‌زا باشد.  همان‌طور که درباره پاناما، در مورد گرینلند نیز بسیاری از اظهارات مقامات انتقالی و حتی خود خانواده ترامپ بر الحاق واقعی این مناطق متمرکز است. آیا واقعاً این همان نوع سیاست خارجی‌ای است که می‌خواهیم به آن بازگردیم؟

مت کرونینگ:  زبان به‌کاررفته تحریک‌آمیز است و بسیاری از جهان را نگران کرده است. این زبان همچنین فضای مانور را باقی می‌گذارد. به عنوان مثال، «پس گرفتن» ممکن است در نهایت به معنای لغو قراردادها با شرکت‌های چینی و بازگرداندن بندر به اپراتورهای آمریکایی باشد

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا