نگذارید قبح مرگ (خودکُشی) از بین برود

“`html
واکنش مادر روزنامهنگار پیشین (شیده لالمی) به نوشتههای غالباً ناامیدانه برخی از دوستان و همکارانش در کانال تلگرامی باشگاه روزنامهنگاران، بسیار تعجببرانگیز است. دختر او یک روزنامهنگار پژوهشگر بود و در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۹۹ به زندگیاش پایان داد و به تعبیر دیگر، خودکشی کرد. حالا بدون اینکه سالگرد او باشد و به بهانه برخی تازهترین دردها، باشگاه روزنامهنگاران ایران فراخوانی برپا کرده است تا در مورد روزنامهنگارانی که با افسردگی دست و پنجه نرم میکنند و در برخی موارد تاب ادامه را ندارند، گفتمانی انجام شود. او در این رابطه توضیح میدهد: امروز بسیاری از همکاران ما خسته، افسرده و بیانگیزهاند و در برخی موارد به ادامه زندگی بیعلاقهاند و ما نمیتوانیم و نباید این واقعیت را نادیده بگیریم. حاصل این گفتگوها به این شکل است:
*مهسا جزینی: ما به یک نقطه اتکا نیاز داریم. بخصوص وقتی که هنوز افسردگی به حدی نرسیده که دیگر نتوانیم آن را مهار کنیم… نجاتدهنده من، ترجمه بود.
*زهرا جعفرزاده: با یاری یک روانپزشک دلسوز، افسردگی را شکست دادم. دارو مصرف میکنم و حال بهتری دارم، اما هر بار خبری از مرگ قطعی میشنوم، یاد روزهای سخت خود میافتم.
*امیلی امرایی: ما بیش از هر زمان دیگری به دیده شدن نیاز داریم، نه فقط از سوی دیگران بلکه باید خودمان را نیز ببینیم. انجمن صنفی میتواند پناهگاه ما باشد.
*مرضیه حسینی: هیچ انسان باخودخواهی به نابودی خود رضایت نمیدهد. اما زمانی که تمام راهها به بنبست میرسد، در یک لحظه، احساس پوچی وجود لطیف فرد را در بر میگیرد و وای بر آن لحظهای که کسی برای یاری نیاید.
*شقایق آرمان: من برای رهایی از لحظات دشوار زندگی، به ورزش و گوش دادن به موسیقی دلنشین روی آوردم.
*سمیه جاهد: تحت درمان پزشکان پوست قرار گرفته بودم. هر پزشک تجویز متفاوتی داشت و داروهای مختلفی به من میداد. با تغییر شغل به یک بوتیک لباس فروشی مشغول شدم. حضور در اتاق پرو برای مصاحبه، به من کمک کرد که از فضای مطبوعاتی دور نشوم و حقالتحریر بگیرم.
*سمیرا بختیار: با راهنمایی یک مشاور دلسوز و نوشتنهای مکرر، توانستم نمره خوبی از خودم بگیرم و به مراحل بالاتری صعود کنم.
*مرجان احمدی: زندگی من تحت فشارهای سخت است، اما میدانم چه چیزهایی مرا به ادامه زندگی ترغیب میکند: سفر و زندگی در دل طبیعت.
*هدا امین (عکاس): جهان به روال خود ادامه میدهد و برایش مهم نیست که آیا مرد یا زنی در تنهایی خود جان میدهد یا نه، آنها یا از جا بلند میشوند و میروند.
*مریم باقی: مشکلات نباید ما را از پا درآورد. باید بمانیم تا در قضاوت تاریخ به عنوان نسل مقاوم در برابر طوفانها مطرح شویم.
*طاهره ریحانی: ممکن است من و دوستانم از معدود افرادی باشیم که هنوز در برابر مصرف داروهای اعصاب ایستادگی میکنیم، اما مشخص نیست تا کی میتوانیم این شرایط را تحمل کنیم.
*فریدون صدیقی: روزنامهنگاران از درون فرسودهاند و در دل آنان خاموشی موج میزند و خود در آستانه ویرانی قرار دارند، بیآنکه کسی از عمق وجودشان آگاه باشد.
*کتایون مصری: ما از شادابی جوانی فاصله گرفتهایم و موهایمان با گذر زمان، سپیدتر میشود. باید حال همدیگر را جویا شویم و تحریریههایی بسازیم که آنانی که میزهای دیروز ما را اشغال کردهاند، حسرت قلم ما را بخورند.
*فرزانه ابراهیمزاده: ادبیات و تاریخ پناهگاه من بودهاند و راه نجات من از تاریکترین لحظات زندگی.
*زهرا کشوری: آیا فقط مشکلات مالی ما را به مرز ناامیدی رسانده؟ به نظر من: نه. باید برای خودمان کاری کنیم. متاسفم اما نجاتدهنده در آینهای که به آن نگاه میکنیم، نهفته است.
**********
حال بیایید ببینیم مادر شیده لالمی که در کانون توجه این گفتوگوها قرار دارد، در پاسخ به این همه ناامیدی که به دلایل مختلف (مانند بالارفتن سن، بیکاری، تنهایی، مسائل اقتصادی، بحرانهای سیاسی، از دست دادن عزیزان، عدم تناسب بین زحمتها و دستمزدها و مسائل فلسفی و جامعه شناختی و…) ایجاد شده، چه واکنشی داشته است:
“از مرگ شیده نباید اسطورهسازی کرد. او شخصیتی خودخواه داشت و با کوچکترین بحرانی تصمیم به عدم وجود خود گرفت. شهامت مواجهه با زندگی را نداشت.”
میخواهم از افرادی که در نوشتههایشان به شیده اشاره کردهاند، دعوت کنم تا در یک مکان یا کافهای ملاقات کنیم و به آنها توضیح دهم: شاید زندگی دشوار باشد، اما مرگ تنها راه درمان نیست. پدر شیده نیز نتوانست مصیبت رفتنش را تحمل کند و او با از دست رفتن خود، جان پدرش را نیز گرفت. اکنون از خانواده چهار نفرهمان، دو عزیز سفر کردهاند و دو روح سرگردان باقی ماندهاند.
از مرگ شیده الگوبرداری نکنید و عمل او را تحسین نکنید. قبح مرگ را برای خود نشکنید. به خود و خانوادههایتان آسیب نرسانید. این ظلم، ناپسند و غیرقابل بخشش است.”
“`