سقاخانهای با عطر نفت و حاکمیت نظامی/ طرح همسو رضاخان و بریتانیا در مرکز تهران

“`html
سقاخانه آقا شیخ هادی که ارتباطش با یکی از روحانیون نامدار دوره قاجار و همچنین با مسأله نفت پیوند دارد، در خیابان آقا شیخ هادی و روبهروی کوچه بیدل در مرکز تهران قرار دارد. اینکه آقا شیخ هادی نجم آبادی، روحانی جاندار دورههای ناصری و مظفری در تأسیس این بنا نقشی داشته یا خیر، موضوعی بحثبرانگیز است. به روایتهایی، مکان سقاخانه را شخصی به نام اوستا محمد معمار برای تأمین آب نوشیدنی برای ساکنان و رهگذران و همچنین استفاده از نور شمع در شب تهیه و بنا کرده است.
در گذشته، این سقاخانه دارای دری مشبک و آهنی با تزئینات اسلیمی بود. دیوارهای داخلی آن با گچ اندود شده و سقفش به تصویر خیمه و چند درخت نخل با رنگ روغن مزین گردیده بود. در ادامه، سقف سقاخانه با کاشیهایی که دارای الگوهای گل و بتههای اسلیمی بودند، تزیین شد. همچنین آبخوری سقاخانه با ابزاری دستی شکل گرفته و به نقش پارچ آب و گل زینتیافته بود. ایوانی در جلو سقاخانه وجود داشت که شمعها بر روی آن روشن میشد.
در سال ۱۳۸۷، ملک سقاخانه فروخته و بنای آن تخریب شد، اما با درخواست مکرر اهالی محل، پنجرهای مشبک با شیشههای دودی در موقعیت سابق سقاخانه ساخته شد.
شهرت سیاسی سقاخانه:
در روزهای ابتدایی تابستان ۱۳۰۳، رضاخان سردارسپه پس از شکستی عمیق در منازعه جمهوریخواهی به دنبال فرصتی بود تا اهداف تمامیتخواهانه خود را از سرگیرد. برای این منظور، او نقشهای از آشوبی کنترلشده در تهران طراحی کرد تا بهانهای برای اعلام حکومت نظامی فراهم آورد و در نهایت، صدای دودمان قاجاریه را خاموش کند. اما برای اجرای این نقشه به یاری احتیاج داشت و چه کسی بهتر از انگلیسیها که از دیرباز ارتباطشان با رضاخان پنهان نبود.
انگلیسیها نیز مدتها بود که درگیر فعالیتهای شرکت نفتی آمریکایی سینکلر بودند که در تلاش بود تا امتیاز نفت مناطقی از ایران را به دست آورد، امری که با منافع نفتی آنها در تضاد بود. از این رو، نقشهای طراحی شد تا هم رضاخان به اهدافش برسد و هم انگلیسیها با آرامش نفس بکشند.
در تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۰۳ شایعهای در تهران پخش شد که از بروز معجزهای در سقاخانه شیخ هادی خبر میداد. به همین مناسبت، دو شب بازار و خیابانها بهخصوص چراغانی شد. سرگرد رابرت امبری، معاون کنسولگری آمریکا و نماینده شرکت سینکلر، به همراه دوستش سیمور، در بعدازظهر جمعه ۲۷ تیر به سقاخانه شیخ هادی رفتند اما مردم مانع از عکاسیشان شدند. دو نیروی پلیس که در آنجا حضور داشتند، وارد عمل شدند و تلاش کردند تا ایمبری و سیمور را به دور کنند، اما ناگهان صدای جمعیت بلند شد که میگفتند «فرنگی در سقاخانه زهر ریخت» و جمعیت به سمت درشکه هجوم آوردند و ایمبری و سیمور را به شدت مجروح کردند؛ اما دو نیروی پلیس موفق شدند آنها را به بیمارستان شهربانی منتقل کنند. بعدا، افراد خشمگین ایمبری را در بیمارستان یافته و به قتل رساندند، در حالی که سیمور جان سالم به در برد.
پس از مرگ ایمبری، دولت آمریکا خواهان اجرای عدالت فوری شد که در واقع قصد انتقامگیری داشت. به دستور رضاخان، نظامی تشکیل شده و خارج از اصول دادرسی عادلانه، بیست نفر از افراد محکوم شدند. از این میان، سه نفر (ملا حسین، مرتضی که از نیروهای قزاق بود و با قنداق تفنگ بر سر ایمبری و سیمور کوبیده بود، و امیر رشیدی که با سنگ به ایمبری ضربه نهایی زده بود) به اعدام محکوم شدند. با اینکه تصمیم اولیه محکمه نظامی به تغییر «ملاحسین» و «رشیدی» به حبس ابد به علت سن کم شان بود، اما فشار آمریکا باعث اجرای حکم اعدام آنها شد.
دولت ایران همچنین مبلغ هشتاد و پنج هزار دلار به همسر ایمبری پرداخت و صد و ده هزار دلار نیز برای انتقال جنازهاش از طریق یک کشتی پیشرفته آمریکایی هزینه کرد که رقمی زیاد به شمار میرفت. سیمور نیز سه هزار دلار برای هزینههای درمانی دریافت کرد. جنازه ایمبری در آمریکا با رعایت تمامی تشریفات نظامی به خاک سپرده شد.
رضاخان نیز به همین بهانه، اعلام حکومت نظامی در تهران کرد که این وضعیت تا اواسط بهار ۱۳۰۵ و زمان تاجگذاریاش ادامه یافت، در حالی که شرکت سینکلر، پس از سنجش شرایط، دریافت که بهتر است از اکتشاف و استخراج نفت در ایران صرفنظر کند.
“`