آزاد ارمکی: قسمتی از نظام تنها درون خود به بحث میپردازد و نیازی به ارتباط با مردم احساس نمیکند/ نیاز به تغییر رویکردهای صداوسیما و سیاستهای فیلترینگ و دیگر مسائل وجود دارد

“`html
کیاوش حافظی: یک ماه پس از پایان جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل، مباحث زیادی درباره لزوم بازنگری در سرمایه اجتماعی مطرح شده است. بسیاری از تحلیلگران اذعان دارند که جامعه در شرایط جنگ گامی به سمت حاکمیت برداشته و بدین جهت از حکومت خواستار اقداماتی متقابل در جهت تامین رضایت مردم هستند.
این درخواست تنها به نظر کارشناسان محدود نشد.
به تازگی علی اکبر ولایتی نیز با بهرهگیری از همین واژهها مواردی را مطرح کرد و اظهار داشت که «حفظ انسجام ملی، که مورد تاکید مقام معظم رهبری است، میتواند مستلزم تغییر برخی رویکردهای اجتماعی حکومت و قرار دادن رضایت مردم در مرکز توجه باشد.» وی در ادامه تصریح کرد که «روشهای از رده خارج دیگر نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعه پس از جنگ باشد».
این بیانات سوالاتی را در فضای رسانهای ایجاد کرده است، از جمله اینکه آیا دولت قصد تغییر در رویکردهای خود دارد؟ و آیا ایران در آستانه تحولی عمده است؟ به چه شکل این تغییرات در حال شکلگیری است؟
خبرآنلاین این سوالات را با تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در میان گذاشته است. این جامعهشناس بر لزوم تحول در شیوههای حکمرانی تاکید داشته و اظهارات علی اکبر ولایتی را حائز اهمیت میداند.
آزاد ارمکی بر ضرورت بازگشت ایران به عرصه جهانی تاکید کرده و معتقد است که کشور باید از ابهامهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رهایی یابد و بتواند نمایندگی شایستهتری از خود در عرصه بینالمللی ارائه نماید.
مشروح گفتگوی خبرآنلاین با تقی آزاد ارمکی را در ادامه مطالعه فرمایید؛
*****
* بیش از یک ماه از آتشبس میگذرد و آقای ولایتی، مشاور رهبری، بر تغییر برخی رویکردهای اجتماعی حاکمیت و تمرکز بر رضایت مردم تاکید کرده است. در سخنان ایشان چه نکات کلیدی وجود دارد؟
نمیدانم آقای ولایتی چقدر بر بیانات خود پایبند خواهد بود و آیا این بحث برای او به واقع ماندگار است؛ با این حال، اعتقاد دارم که وی میتوانست این مسائل را پیش از این مطرح کند، زیرا در حاکمیت نقش قابل توجهی ایفا کرده و مشاور ارشد رهبری در امور سیاسی و روابط بینالملل نیز بوده است. اگر این صحبتها مبتنی بر یک آگاهی عمیق و تأمل جدی باشد، نشانهای از یک تحول بزرگ خواهد بود؛ تحولی که اهمیت زیادی دارد و نیازمند توجه جدی است. باید بر روی این موضوع دقیقتر فکر کنیم و دغدغههای خود را افزایش دهیم و بیانات آقای ولایتی را فراتر از آنچه که تاکنون مورد توجه قرار گرفته است، به حساب آوریم.
نظرات آقای ولایتی بیانگر ضرورت کنار گذاشتن شیوههای گذشته و روشهای نوین است
نکاتی که آقای ولایتی به آن اشاره کرده، شامل موارد مهمی است: نخست، تغییر رویکردها به ویژه در حوزه اجتماعی حکومت و تمرکز بر نیازهای مردم. این موضوع به معنای کنار گذاشتن شیوههای قدیمی و جنس جدیدی از مدیریت است که بتواند جامعه را فعال، راضی و همراه کند و نهایتاً وضعیت پس از جنگ را دگرگون نماید.
این همان خواستهای است که از جانب جامعه مدنی، روشنفکران و منتقدان مطرح میشود. خواسته آنان همواره این بوده که حکومت، نیازها و دغدغههای اجتماعی را ارج نهد. به نظر من، اگر چنین تحولی در سطحی وسیع اتفاق بیفتد، اساساً تحول عمدهای در ساختار اجتماعی ایران صورت خواهد گرفت.
* از نظر شما چه عواملی موجب شکلگیری این اظهارات از سوی آقای ولایتی شده است؟
بخشی از نظام سیاسی به بنبست درونی رسیده است. دلیل این بنبست این است که همان بخش تنها با اعضای خود گفتوگو میکند و از برقراری ارتباط با جامعه غافل مانده است.
ما در گذشته نیز مشاهده کردهایم که مداخلات حاکمیت در عرصههای گوناگون منجر به اختلال در آن حوزهها شده است؛ دانشگاه، بازار، خانواده و فرهنگ نمونههایی از این موضوع هستند. بنابراین، به وضوح برای تغییرات آتی، حاکمیت نمیتواند همچنان به شیوههای گذشته ادامه دهد و باید به سراغ الگوهای نو برود.
تعیین روشهای جدید نیازمند درخواست جامعه است، نه تصمیم حاکمیت
* ویژگیهای این شیوه جدید چه چیزهایی هستند؟
این حاکمیت نیست که تعیینکننده شیوههای نو باشد، بلکه این جامعه است که آن را طلب میکند.
* این تغییرات کجا خود را نشان میدهد؟ آیا در مسائلی مثل فیلترینگ و رسانهها تاثیر دارد؟
دیگر تنها تغییر در صداوسیما یا برداشتن فیلترینگ مطرح نیست. زمانی که رویکردها تغییر مییابد، ممکن است رئیس صداوسیما در سمت خود باقی بماند، اما نمیتواند به شیوههای گذشته عمل نماید. همچنین، فیلترینگ نیز ممکن است ظاهراً ادامه داشته باشد، اما در عمل بیمعنا خواهد شد. در واقع این قبیل مسائل غیرضروری خواهند گردید.
این مانند این است که وقتی شما با خودرو در حال عقبروی هستید، باید احتیاط کنید، سرعتتان کاهش مییابد و به سختی پیش میروید. اما وقتی ماشین به جلو حرکت کند، حرکتش تسریع میشود و شما مسیرهای طولانیتری را طی میکنید. با افت سرعت و دیری به جلو رفتن، صداوسیما هم از آن وضعیت فعلی خارج خواهد شد، فیلترینگ معنا و جایگاه خود را از دست خواهد داد و ساختار دانشگاه نیز تغییر خواهد کرد.
این به معنای وقوع تغییرات ناگهانی نیست، بلکه فرآیندهایی که در حال حاضر با مشکلات مواجه هستند، به آسانی پیش خواهند رفت. امروز در صداوسیما میبینیم که کارشناسان در مواقعی دعوت میشوند و هزینههایی به آنها تعلق میگیرد، اما کار به سختی پیش میرود، چراکه خیلی از این افراد توانایی درک مسائل را ندارند و مداوم نظرهای ایدئولوژیک را ارائه میدهند.
با تغییر رویکردها، همان ساختار باقی خواهد ماند، اما محتوای آن باید دچار دگرگونی گردد. محتوایی که تحت نفوذ کارگزاران صداوسیما قرار دارد، چه مخالف، منتقد یا معترض باشد، به تغییرات اهمیت خواهد داد. با ورود نیروهای اجتماعی تازه، جابجاییهایی در دانشگاه، اقتصاد و عرصههای مختلف زندگی اجتماعی به وقوع خواهد پیوست. مهمتر از همه این است که روابط گروههای اجتماعی باید بهنحوی تنظیم شود که به دولت نیز منتهی شود.
باید یک دگرگونی بنیادین در موقعیت جامعه و دولت به وقوع بپیوندد. در حال حاضر، جامعه بهگونهای در پایین هرم قرار گرفته و نظام حکمرانی در بالاست. در حالی که رابطه باید همتراز و متوازن باشد.
برخی از افراد جامعه را از بالا نگریسته و تصور میکنند که دولت در بالای آن قرار دارد. گمان میکنند اگر دولت کمی تغییر کند، اوضاع بهتر خواهد شد؛ در حالی که آنچه ضروری است، تغییر در موقعیت واقعی جامعه است.
دولت باید به موازات جامعه قرار گیرد تا روابط آنها از تعامل مثبت برخوردار بوده و سرمایهها میانشان به گردش درآید. آنچه که ارتباط دولت و جامعه را منظم میسازد، دموکراسی است؛ دموکراسی ابزارهایی را در اختیار جامعه و دولت قرار میدهد تا دولت نتواند خطاهای مکرر را تکرار کند و به سمت بهبود پیش برود، و در این میان، جامعه نیز ارتقا یابد. در این تعامل بین دولت و جامعه است که تمام نظام اجتماعی ایران میتواند به تعالی نائل آید.
ولی دموکراسی در دل فضای ایدئولوژیک معنایی ندارد؛ زیرا در این نوع فضاها همه چیز از قبل مشخص است و نیازی به دموکراسی وجود ندارد. به عنوان مثال، رویکردهای اصولگرای رادیکال در ایران، هیچ تلاشی برای دموکراسی ندارند و مشارکت مردم را نمیخواهند، زیرا همگی برای آنان روشن و واضح است؛ اصول و قواعدی که از پیش تعیین شدهاند.
اما وقتی به جامعه نزدیک میشویم، ایدئولوژیها کنار گذاشته میشوند و در این برهه، فرهنگ اهمیت میگیرد. فرهنگ است که وضعیتها و نیروهای اجتماعی را تعریف میکند. در این حالت، دموکراسی نقشآفرینی میکند. زیرا در فرآیند توسعه، عمل اجتماعی در همین ظرف است که دموکراسی میتواند شکل بگیرد.
اگر تغییرات لازم صورت نگیرد، به بنبست سیاسی خواهیم رسید
* اگر تغییرات مورد نظر شما صورت نگیرد، چه پیامدهایی به دنبال خواهد داشت؟
ما مجدداً به بنبست خواهیم رسید.
* این بنبست در کجا مشخص میشود؟
بنبست در نظام سیاسی خواهد بود. من در کتب «جامعه ایرانی» و «جامعه ناهموار» به طور مفصل اشاره کردهام که جامعه ایرانی در دوران معاصر با دوگانگی فربه جامعه مدنی و ضعف نظام سیاسی درگیر بوده است. هماکنون نیز شاهد این پدیده هستیم.
زمانی که یک نظام سیاسی ضعیف به دنبال انجام کارهای بزرگ باشد، در فرآیند کار به مشکل برمیخورد. این همانند کودکی است که تلاش دارد وزنهای سنگین را بلند کند اما از عهده این کار برنمیآید. اگر هم موفق به بلند کردن آن شود، به آسانی بر روی پاهایش میافتد.
ما اکنون در چنین وضعیت آشفتهای به سر میبریم. یک نظام سیاسی ضعیف داریم که در صدد تغییر اوضاع جهانی است، اما در این مسیر به خود آسیب میزند. در دوران جنگ نیز دیدیم که واقعاً این جامعه قوی بود که به مدد ایران آمد. جامعه در مقام صدای ایران، بیانگر حقیقت و ملتی بود که بدون نقض هیچ اصل و قاعده دیگر، تنها صدای خود را به گوشها رساند. در این صدا نه دین نفی شد و نه با خدا و تاریخ و انقلاب تعارضی ایجاد گردید. این خود یک رخداد شگفتانگیز بود که نمادین از جامعه مدنی باقوت خود به عمل درآمد.
باید به جهان بازگشته و زندگی جهانی را از سر بگیریم
* ضعف نظام سیاسی چه ابعادی دارد و این ضعف چگونه در تعامل با جامعه نمایان میشود؟
نمایندگان گروههای اجتماعی متنوع، به میدان آمدند تا کمک کنند تا ما از فاجعه و تجزیه فراگیر نجات پیدا کنیم. این دوره زمانهای حیاتی و پر اهمیت است و اکنون جمهوری اسلامی باید تصمیمهای کلیدی اتخاذ نماید.
* تصمیم در مورد چه مسائلی؟
تصمیمات در مورد مسائل کلیدی؛ شمار زیادی از موضوعات. اما این تصمیمها میبایست در راستای تنظیم روابط خود با جامعه جهانی اعلام گردد؛ یعنی ما باید به جهان بازگشت نماییم، نه اینکه صرفاً در پی تبدیل به غرب یا شرق باشیم. هدف ما باید بازگشت به یک زیست جهانی باشد. نمیگویم زمانی که این مسئله محقق شود، همه چیز خوب خواهد شد، اما موضوعات و چالشهایی مانند مساله ارز و اقتصاد ما از ابهام خارج خواهند شد.
امروز ما میدانیم که چرا این مشکلات بر سر ما آمده؛ زیرا در بنبست گرفتار شدهایم. بنابراین برای عبور از این بنبست، لازم است تا راهی را گشوده و دریچهای بگشاییم تا نفسی تازه بیابیم، و هوای تازهای به سیستم وارد کنیم. باید بیش از آنکه از غرب هوای تازه به ایران بیاید، هوای ایرانی به جهان بفرستیم. به عبارت دیگر، جهان ایرانی را باید به جامعه جهانی معرفی کنیم تا نه تنها مخالفان جمهوری اسلامی، بلکه خود جامعه با موجودیت منحصر به فرد خود بتواند ایران را در عرصه بینالمللی نمایندگی کند. اگر چنین ارتباطی برقرار شود، به نظر میرسد که ۷۰ تا ۸۰ درصد مسائل ایران حل شده و ۲۰ تا ۳۰ درصد باقیمانده به مدیران و مسئولان منتخب در فرآیند دموکراسی وابسته خواهد بود.
در گفتگوهای پیشین خود به موضوع انسجام اجتماعی اشاره کردهام؛ انسجامی که عمدتاً احساسی و عاطفی است. البته این احساسات دارای پشتوانه تاریخی هم هستند؛ در جنگی که بر ما گذشته، افرادی که انتظار نمیرفت از ایران دفاع کنند، به صحنه آمده و فداکاری کردند.
ایرانیان بهطور اکثریت تصمیم دارند که ابزار تغییر بیگانگان نشوند
تحلیلهایی که قبل از جنگ مطرح میشد این بود که هر کس در حاکمیت نیست، به نوعی ضد حاکمیت به شمار میرود، و به دنبال تغییر رژیم از طریق مداخله بیگانگان است.
این تحلیلها به واسطه همان همبستگی احساسی و عاطفی، فروپاشید. این نکته بسیار مهم است: ایرانیان تصمیم گرفتهاند، حداقل بهطور غالب، به دنبال تغییر از طریق نیروهای خارجی نباشند.
چرا که آنان به خوبی میدانند که در مواقعی که بیگانهای به تغییر قدرت میپردازد، اگرچه ممکن است اوضاع تغییر کند، اما این تغییر بر توسعه و پیشرفت کشور تاثیر منفی خواهد گذاشت. این تجربه را میتوان در انتقال تاریخی از قاجاریه به پهلوی مشاهده کرد. اکثر هستی فرهنگی و اجتماعی جامعه در این تغییر نابود شد و خیلی از مبانی فرهنگی و تاریخی جامعه تحت تاثیر قرار گرفت. در نهایت، میتوان گفت که در طول دوران پهلوی، پیوند میان بورژوازی ملی و بورژوازی جهانی به نوعی تحت تأثیر قرار گرفته و این سبب شد که در این دوران، بورژوازی ملی نتواند خود را حفظ کند و از پای بیفتد.
در هر حال این احساس به جامعه ایرانی رسید که میبایست همبستگی خود را حفظ کرده و از چنین سناریوهایی دوری کنند. در داستان ۲۸ مرداد و دیگر مراحل تاریخی مشابه نیز چنین پدیدهای را شاهد بودیم.
این تز خود به قوت باقی است و هیچکس نمیتواند آن را از ذهن ایرانیان بزداید. همچنین در جنگ شاهد تقویت این آگاهی بودیم. چرا که ایرانیان دریافتند چه سرمایه بزرگ و ارزشمندی دارند که ممکن است آن را از دست بدهند؛ چیزی که تا پیش از این آنچنان به آن توجه نشده بود.
در واقع، نیروهای بیگانه نیز نسبت به این سرمایه ادعای بیشتری پیدا کردند و در صدد نمایندگی آن برآمدند. حالا ضمن اینکه از این آگاهی و همبستگی درونی شکل میگیرد، افراد مهمی نیز پیدا میشوند که این هویت و تاریخچه ایرانی را پاس میدارند. به عنوان مثال، پدیده فردی همچون فروهر در این زمانه مهم میباشد؛ کسی که در دوران بحران زخمخورده و والدین خود را از دست داده است و با این حال، با قدرت ایستاده و از هویت خود دفاع میکند. اینها موضوعات و شکلهایی هستند که به مرور در جامعه ایرانی ظهور یافته و خود را نشان میدهند.
اگر خسارتی به کشور وارد شود، مسئولیت آن به دوش بیگانه و خود حاکمیت است
اما در حوزه حاکمیتی، چنانچه آسیب یا خدشهای به ساختار کشور وارد آید و دموکراسی به خطر بیفتد، این امر نتیجه دو عامل است؛ عامل اول نیروهای بیگانه و عامل دیگر خود حاکمیت. در واقع، دولتها در ایران بهعنوان ابزار دموکراسی و توسعه طراحی نشدهاند، بلکه بیشتر به طرقی ایجاد شدهاند که به تقویت اقتدارگرایی و تجزیه فرآیندهای دموکراتیک و توسعه منجر میشوند.
ما در ۱۲۰ تا ۱۳۰ سال اخیر، همواره شاهد بودهایم که دولتها همواره مخل فرآیند اصلاح و تحول بودهاند و همواره در مسیر و توسعه سوءتدبیر کردهاند، و اجازه ندادهاند که زندگی مدرن شکل بگیرد.
* این مسائل چه تاثیری بر وحدت اجتماعی خواهد گذاشت؟
حاکمان و نظام حکمرانی خود عاملی برای ایجاد اختلال و آسیب به همبستگی اجتماعی هستند. تغییری که از درون ایران آغاز شده،میتواند به معنای افزایش مشارکت مردم، ظهور جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی جدید باشد که از سوی حاکمیت پذیرفته نمیشود.
اکنون دوباره همان نیروهایی که روزگاری حامی جنگ بودهاند، به صحنه آمده و آتشبس را توجیه میکنند. به نظر من، این میتواند موجب آزردگی جامعه شده و حتی به تضعیف همبستگی اجتماعی منجر شود.
۲۹۲۱۱
“`